در این مطلب گزیده ای از متن ها و جملات کوتاه و بسیار زیبا با موضوع دوران کودکی را آماده کرده ایم، برای مطالعه این متن های زیبا در ادامه با سایت چی شی همراه باشید.
شعر نو کودکی
کودکى کو
شادمانى ها را چه شد
تازگى
کامرانى ها را چه شد
چه شد آن رنگ من و آن حال من
محو شد آن اولین آمال من
شد پریده رنگ من از رنج و درد
این منم، رنگ پریده ، خون سرد …
پست در مورد کودکی
کاش مانند کودکی
از سقف اتاق مادربزرگ
دوچرخهای چکه میکرد
تا باقی عمر را
همچون کودکی
روی آن سپری کنم
عکس نوشته در مورد دوران کودکی
هیچ دوره ای جای خودش نبود
کودک بودم،
می گفتند: تا کی می خواهی کودک بمانی،بزرگ شو!
جوان شدم،
گفتند: سعی کن ،کودکِ درونت را زنده نگاه داری!!
و من
همیشه تشنه کودکی ماندم.
هیچ دوره ای جای خودش نبود
متن روزگار کودکی یادش بخیر
دوران کودکی سرزمینی است که
هیچ کس در آن نمی میرد …
متن در مورد دوران کودکی
یک بار بی دغدغه
بی اضطراب و شادمانه زیستم
و آن عالم بچگی بود
شعر درباره کودکی
دوران کودکی …
همان چیزی است که
هیچ کس نمی تواند تنها در یک کلمه توصیفش کند
اما
می تواند تمام احساس آن را در کسری از ثانیه
و با تمام وجودش احساس کند
متن سنگین کودکی
شبیهِ کودکی پیش رفیقانش زمین خورده
درونم بغضِ بی رحمی ست،
اما کم نیاوردم ..
سید سعید صاحب علم
عشق کودکی
کودک که بودم؛
گمان می کردم
سردتر از بستنی چیزی وجود ندارد
حال که فکر می کنم
میبینم سرد تر از بستنی،
قلب آدم هایی ست
که تا می فهمند دوست شان داریم
مارا ترک می کنند…!
یادش بخیر بچگی
بچه که بودیم ؛
جاده ها خراب بود،
نیمکت مدرسه ها خراب بود،
شیرای آب خراب بود !
زنگای در خونه ها خراب بود؛
ولی آدما سالم بودن …
متن درباره عشق بچگی
کاش می شد در ورای خاطرات کودکی
چرخ گردون فلک
ساعتی زین گردش بی حاصلش
مکث می کرد و مرا
در بین خاطرات کودکی
جا می گذاشت
کاش می شد فاصله معنی نداشت
در دل ما غصه ها جایی نداشت
بی کسی ؛ چون قصه ها افسانه بود
عاشقی ؛ سهم دل دیوانه بود
متن برای عشق کودکی
گویا تو را از سالها قبل دوست داشتهام.
قبلتر از گریههای کودکیام.
قبلتر از لیلی
قبلتر از زلیخا،
شاید قبلتر از آنکه
دانهی گندمی، آدمی را به زمین بکشاند.
من تو را قبلتر از واژهی عشق،
دوست داشتهام.
گفته بودم!؟
مهران رمضانیان️
جملات فلسفی کودکی
ما سه چیز را دردوران کودکی جا گذاشته ایم
شادمانی بی دلیل
دوست داشتن بی دریغ
کنجکاوی بی انتها
متن درباره معصومیت کودک
به کودکی ام که فکر می کنم
تمام لحظاتش نمایش خاطرات شیرین است
کاش می شد دوباره به کودکی بر گشت
و تمام آن صحنه ها و لحظه ها را از نو تجربه کرد
کپشن بلند کودکی
کودکیام نشسته بود روی سهچرخه
شیطنت میکرد.
بوق میزد.
دلخوش بودم به بودنش.
یکهو حواسم پرت شد،
رکاب زد و دور شد.
آنقدر تند و سریع از من دور شد که
من به گرد پایش هم نرسیدم.
کاش کسی چرخهای سهچرخهاش را پنچر میکرد.
کاش میایستاد تا کمی نفس تازه کند.
کودکی که هیچگاه خسته نمیشود،
هیچگاه متوقف نمیشود
متن همبازی کودکی
کودکی دنیای رنگ های شاد و روز های روشن است
کودکی پرواز در دشت خیال است
همچون قاصدکی رها و سبک بال در باد
متن طولانی در مورد کودکی
می خواهم برگردم به روزهای کودکی،
آن زمان که پدر تنها قهرمان بود،
عشق تنها در آغوش مادر خلاصه می شد
بالاترین نـقطه زمیـن ” شانههای پــدر ” بود.
بدتـرین دشمنانم خواهر و برادرهای خودم بودند.
تنــها دردم، زانوهای زخمیام بودند.
تنـها چیزی که میشکست اسباب بازیهایم بـود
و معنای خداحافـظ تا فردا بود